دخملی مهربون مادخملی مهربون ما، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

دُخـღـلی شکلک در دنیای آمـوزش و شکلکـــ

نظرات (15)

مامانه بهار
10 آبان 92 19:47
سلام عزیزم ...چرا اون وبلاگت مسدود شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


مسدود نیست الان............
بخاطر این بود که توی پست آخری گفته ودم من مادام بوفیم........
این یه استفاده تجاری از نی نیوبلاگ محسوب میشد
و بعد از تصحیح پست بازش کردن
مامان تارا
10 آبان 92 20:56
سلام دوست جونی
خوبی خوشی
چی شد یهو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فکر کردم دیگه مسدود شدین رفت ! نگران شدیم
حالا هم خوشحالیم که همچنان استوار و پارجا هستین
دوستتون داریم


هستیم زیر سایتون .............
الهه(مامان یاسان)
11 آبان 92 0:04
سلام دوست جونم چی شد پس نگران شدم ولی الان دوباره کلی ذوق کردم
عنوان وب من یاسان چشم بلبلی


ارلا
11 آبان 92 9:40
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.

دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..

حال دختر خوب نبود..

نیاز فوری به قلب داشت..

از پسر خبری نبود..

دختر با خودش میگفت :

میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..

ولی این بود اون حرفات..

حتی برای دیدنم هم نیومدی…

شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم..

آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد..

دکتر بالای سرش بود.

به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟

دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.

شما باید استراحت کنید..

درضمن این نامه برای شماست..!

دختر نامه رو برداشت.

اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد.

بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.

الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.

از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم

میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..

پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..

امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.

(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کند..

اون این کارو کرده بود..

اون قلبشو به دختر داده بود..

آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..

و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…!



مامان پارساجونی
11 آبان 92 22:54
سلام عزیزم من با افتخار لوگوی دخملی شکلک رو گذاشتم تو وبم


ممنون از محبتتون
نسرین خاله ی اسما و مهلا
12 آبان 92 0:18



مــــــرسی عزیزم
مامان حسام كوچولو
12 آبان 92 2:06
سلام به به چه پر انرژي اومدين .
خوشحال مي شم ما رو از دوستاي خودتون بدونيد


سمانه مامان ستایش
12 آبان 92 3:09
دوست جونم آدرستو درست کردم تو وبم
بهم بگو دقیقا چیکار باید کنم که لوگوتو بذارم تو وبم؟


عزیزم کد زیر لوگو رو کپی کن بزار تو تنضیمات وبلاگت تو قسمت(کدهای جاوا اسکریپ)
ممنون از محبتت
مامان آنی
12 آبان 92 7:47
سلام خانمی
تبریک میگم به خاطر این همه پشتکار و سلیقه
آدرس جدید رو با افتخار لینک کردم
دخملی ناز رو از طرف من ببوس


مامی ارمیا
12 آبان 92 11:27
سلام دوست عزیز. خوشحالم که دوباره برگشتین . هر روز سر میزدم و وقتی دیدم مسدود شدین نگران شدم !!!
الانم با اجازه لوگوی جدیدو گذاشتم تو وبم.انشالله زودتر به روز شه وب جدید


شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
12 آبان 92 11:58
مثل دفعه قبل با نهایت افتخار لینکتون کردم..........


عزیزم هر کاری میکنم وبت باز نمیشه؟؟؟
مامان آوا
12 آبان 92 17:07
ما که مثل تو خسیس نیستیم. بعد از کلی وقت یه کاری من ازت خواستم برام انجام ندادی تا قیامت یادم نمیره که .دیگه بقیشو نمینویسم کدتو گذاشتم تو هنرنمایی آوا خانمم برو حالشو ببر.
منتظر یه روزی هستم که بهم بگی چه جوری.....


کلا اعصاب نداری ها
مامان تینا و رایان
12 آبان 92 19:12



خودت گل بودی
مامان تینا و رایان
12 آبان 92 19:18
عزیزم لوگو رو گذاشتم تو وبم اون قبلی رو برداشتم..این یکی خیلی نازه


مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرسی عشقم